loading...
واحدپویندگان مدرسه راهنمایی پسرانه سمامبارکه
علی جباری بازدید : 9 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

چهل حدیث در مورد شهید و شهادت

 

1. بالاترین نیکیها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.

رسول خدا(ص) می فرماید :

بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.

وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21

 

2. برترین مرگها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

اشرف الموت قتل الشهاده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

شهادت برترین مرگهاست.

بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4

 

3. مرگ برتر

قال امیر المومنین علیه السلام :

ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.

نهج البلاغه، خطبه123

 

4. برترین قتل شهادت است

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

اشرف القتل قتل الشهدآء.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است.

نهج الفصاحه، ص668

 

5. هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر

قال امیر المومنین علیه السلام :

و الذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

قسم به کسیکه جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.

بحار الانوار، ج97، ص40، حدیث44

 

6.شهادت، نه مرگ در بستر

قال امیر المومنین علیه السلام :

ایها الناس ان الموت لا یفوته المقیم و لایعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر.

وسائل الشیعه، ج11، ص8، حدیث12

 

7. شهادت کرامت است

قال السجاد علیه السلام :

القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :

کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست.

بحار الانوار، ج45، حدیث118

 

8. شهادت آرزوی اولیاء

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

والذی نفسی بیده ((لولا ان رجالا من المومنین لاتطیب انفسهم)) لوددت انی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا ثم اقتل ثم احیا ثم اقتل، ثم احیا ثم اقتل.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

قسم به آنکه جانم به دست اوست((اگر نبود اینکه جمعی از مومنین خوش ندارند)) دوست داشتم که در راه خدا نه یکبار و دوبار، که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم.

صحیح بخاری، ج4، ص21، باب تمنی الشهاده

 

9. روزی شهادت

قال امیر المومنین علیه السلام :

من دعائه علیه السلام لمّا عزم علی لقا القوم بصفّین :

اللّهم ربّ السّقف المرفوع … ان اظهرتنا علی عدونا فجنّبنا البغی و سدّدنا للحق و ان اظهرتهم علینا فارزقنا الشَّهاده و اعصمنا الفتنه.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

خدایا، ای پروردگار آسمان برافراشته … اگر ما را بر دشمنان پیروز گرداندی، از ستم و تجاوز دورمان دار و بر حق استوارمان گردان و اگر دشمنان بر ما پیروز شدند، شهادت را روزیمان فرما و از فتنه بازمان دار.

نهج البلاغه، خطبه170

 

10. فرجام سعادت و شهادت

عن امیر المونین علیه السلام :

و انا اسال الله بسعه رحمته و عظیم قدرته علی اعطاء کل رغبه … ان یختم لی و لک بالّسعاده و الشّهاده.

حضرت علی علیه السلام در پایان عهدنامه خود به مالک اشتر نوشت :

من از خدا به گشایش رحمت و بزرگی قدرتش(بر آنکه هر چه بخواهد عطا می کند) می خواهم که پایان زندگی من و تو را به نیکبختی و شهادت قرار دهد.

نهج البلاغه نامه53

 

11.شهادت در راه خدا

دعا امیر المومنین علیه السلام لهاشم بن عتبه فقال :

اللّهم ارزقه الشّهاده فی سبیلک و المرافقه لنبیّک.

حضرت علی علیه السلام در دعای خود به هاشم بن عتبه فرمودند :

خداوندا، شهادت در راهت را و همراهی با پیامبرت را به او روزی کن.

نهج السّعاده، ج2، ص108

 

12.همسایگی با شهدا

قال امیر المومنین علیه السلام :

نسال الله منازل الشهداء و معایشه السّعداء و مرافقه الانبیاء.

حضرت امام علی علیه السلام فرمود :

  از خداوند جایگاه شهیدان و زندگی با سعادتمندان و همراهی با پیامبران را طلب می کنم.

نهج البلاغه، خطبه23

 

13. عشق به شهادت

قال امیر المومنین علیه السلام :

فو الله انی لعلی الحق. و انی للشّهاده لمحبّ.

حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمود :

 پس به خدا قسم من بر حقّم و دوستدار شهادت.

شرح نهج البلاغه، ج6، ص99 و 100

 

14. امید شهادت در جبهه

قال امیر المومنین علیه السلام :

و الله لولا رجائی الشّهاده عند لقائی العدوّ لوقد حمّ لی لقاءه لقرّبت رکابی، ثمّ شخصت عنکم فلا اطلبکم ما اختلف جنوب و شمال.

حضرت امام علی علیه السلام فرمود :

به خدا قسم اگر آرزوی شهادت را در پیکار با دشمن نمی داشتم،(که ای کاش زودتر فراهم آید) بر مرکب خود سوار می شدم و از میان شما کوچ می کردم و تا باد شمال و جنوب بوزد (برای همیشه) در جستجوی شما نمی پرداختم.

شرح نهج البلاغه، ج7، ص285، خطبه118

 

15. در ردیف شهیدان

قال السّجاد علیه السلام :

 حمدا نسعدبه فی السّعداء من اولیائه و نصیر به فی نظم الشّهداء بسیوف اعدائه.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :

سپاس خدای را، سپاسی که بدان در زمره اولیاء نیکبختی قرار گیریم و بواسطه آن در ردیف شهیدان با شمشیر دشمنانش در آئیم.

صحیفه سجّادیه، ج41، دعاء1

 

16. شهادت طلبی

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من طلب الشّهاده صادقا اعطیها و لولم تصبه.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

هر کس از روی صدق شهادت را طلب کند، خداوند به او ((ثواب)) آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد.

کنز المعال، ج4، ص421، حدیث11210

 

17. تبریک به شهیدان

قال امیر المومنین علیه السلام :

انّ الله کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیه منیّته کما کتب الله له فطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته.

حضرت امام علی علیه السلام فرمود :

خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرّر نموده و هر کدام به اجل معین خود آنسان که او مقدّر کرده است می رسند، پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او.

نهج السعاده، ج2، ص107

 

18. خون شهید

انّ علیّ ابن الحسین علیه السلام کان یقول : قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

ما من قطره احبّ الی الله عزّوجلّ من قطره دمٍ فی سبیل الله.

امام زین العابدین علیه السلام پیوسته از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:

هیچ قطره ای در نزد خداوند دوست داشتنی تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود نیست.

وسائل الشیعه، ج11، ص8، حدیث11

 

19. شهید درد جراحت را احساس نمی کند

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

الشّهید لایجد الم القتل الّا کما یجد احدکم مسّ القرصه.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

شهید درد کشته شدن را احساس نمی کند، مگر در حدّی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد.

کنز المعال، ج4، ص398، حدیث11103

 

20. آمرزش گناهان شهید

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

للشّهید سبع خصال من الله اوّل قطره من دمه مغفور له کلّ ذنب.

حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

به شهید هفت امتیاز از طرف خداوند عطا می شود، اولین آنها بخشیدن تمام گناهان اوست بواسطه اولین قطره خونش.

وسائل الشیعه، ج11، ص9، حدیث20

 

21. شهادت، کفّاره گناهان

قال الباقر علیه السلام :

اوّل قطره من دم الشّهید کفّاره لذنوبه الّا الدَّین فانّ کفّارته قضاءه.

امام باقر علیه السلام فرمود :

اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهیها، که کفاره آن ادای آن است.

وسائل الشیعه، ج13، ص85، حدیث5

 

22. موجب آمرزش گناهان

قال الصادق علیه السلام :

من قتل فی سبیل الله، لم یعرّفه الله شیئاً من سیئاته.

امام صادق علیه السلام فرمود :

کسی که در راه خدا کشته شود، خداوند هیچ یک از گناهان او را به روی او نمیآورد.

وسائل الشیعه، ج11، ص9، حدیث19

 

23. شهید غسل و کفن ندارد

قال النّبی صلی الله علیه و آله : فی شهداء احد :

زمّلوهم بدمائهم و ثیابهم.

پیامبر اکرم درباره شهدای اُحُد فرمودند :

آنها را با همان خونهایشان و لباس های خودشان دفن کنید.

وسائل الشیعه، ج2، ص701، حدیث11

 

24.دفن با جامه خونین

عن امیر المومنین علیه السلام قال :

لمّا کان یوم بدرٍ، فاُصیب من اصیب من المسلمین، امر رسول الله بدفنهم فی ثیابهم، و ان ینزع عنهم الفراء، و صلیّ علیهم.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

در روز بدر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به کسانی که از مسلمانان به شهادت رسیده بودند، دستور داد که آنها را با لباسهایشان دفن کنند، و تنها لباسهای چرمین را از تنشان بیرون آوردند، و سپس بر آنها نماز خواند.

بحار الانوار، ج82، ص6، حدیث 5

 

25. گلگون کفنان

عن اسماعیل بن جابر و زُراره عن ابی جعفر علیه السلام :

قال : قلت له کیف رایت الشّهید یدفن بدمائه؟ قال : نعم فی ثیابه بدمائه و لا یحنّط و لا یغسّل و یدفن کما هو

از اسماعیل بن جابر و زراره نقل شده است که : از امام صادق سوال کردم، نظر شما در این باره چیست که شهید با بدن خون آلود دفن شود؟ حضرت فرمود : آری شهید بدون غسل و حنوط، در لباس خونین خود همانگونه که هست دفن می شود.

وسائل الشیعه، ج2، ص700، حدیث8

 

26. شهید سوال قبر ندارد

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من لقی العدوّ فصبر حتّی یقتل او یغلب لم یفتن فی قبره.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

هر کس رو در روی دشمن قرار گرفت((با دشمن درگیر شد)) و استقامت کرد تا کشته و یا پیروز شد، در قبر مورد آزمایش قرار نمی گیرد((از او سوال نمی شود)).

کنز المعال، ج4، ص313، حدیث10662

 

27.آثار شهادت

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

یعطی الشّهید ستّ خصال عند اوّل قطره من دمه :

یکفّر عنه کلّ خطیئه ویری مقعده من الجنه و یزوّج من حور العین و یؤمّن من الفزع الاکبر و من عذاب القبر و یحلّی حلّه الایمان.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

1-با اولین قطره خون او تمام گناهانش بخشیده می شود.

2-جایگاه خود را در بهشت می بیند.

3-از حوریان با او ازدواج می کنند.

4-از وحشت بزرگ روز قیامت در امان می باشد.

5-از عذاب قبر ایمن است.

6-به زیور ایمان آراسته می گردد.

کنز المعال، ج4، ص410، حدیث1152

 

 28. معافیت از سوال قبر

سُئل النّبی صلی الله علیه و آله :

مابال المومنین یفتنون فی قبورهم الّا الشّهید؟ فقال : کفی ببارقه السّیوف علی راسه فتنهً.

از پیامبر اکرم سوال شد :

چگونه است که همه مومنین در قبر مورد سوال و امتحان قرار می گیرند مگر شهید؟

حضرت فرمود : امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است.

کنز المعال، ج4،ص407، حدیث11138 و ص595، حدیث11741

 

29. شفاعت شهید

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

یشفع الشّهید فی سبعین من اهله.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می کند.

کنز المعال، ج4، ص401، حدیث 11119

 

30. مقام شفاعت

عن الصّادق علیه السلام عن آبائه علیه السلام انّ رسول الله قال :

ثلاثه یشفعون الی الله یوم القیامه فیشفّعهم : الانبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.

امام صادق علیه السلام از پدران خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل فرمود :

سه گروهند که روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد، انبیاء و علما و شهداء.

بحار الانوار، ج97، ص14، حدیث24

 

31. اول کسی که وارد بهشت می شود

عن الرّضاء علیه السلام عن آبائه علیه السلام، قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

افضل الاعمال عند الله ایمان لا شکّ فیه و غزو لاغلول فیه و حجّ مبرور و اوّل من یدخل الجنّه شهید.

امام رضا علیه السلام از پدران خود علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که آن حضرت فرمود :

برترین اعمال نزد خداوند، ایمانی است که در آن تردیدی نباشد و رزم و پیکاری که در آن خیانت در ((غنیمت)) نباشد و حج مقبول . و اولین کسی که وارد بهشت می شود شهید است.

بحار الانوار، ج66، ص393، حدیث75

 

32. آرزوی شهید

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

ما من احدٍ یدخل الجنّه یحبّ ان یرجع الی الدّنیا و له ما علی الارض من شییءٍ الّا الشّهید. فانّه یتمنّی ان یرجع الی الدّنیا فیقتل عشر مرّاتٍ لما یری من الکرامه.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و دهها مرتبه در راه خدا کشته شود.

صحیح بخاری، ج4، ص26

 

33. برترین شهدا

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

افضل الشّهداء الّذین یقاتولن فی الصّف الاوّل فلا یلفتون وجوههم حتّی یقتلوا، اولئک یتلبّطون فی الغرف العلی من الجنّه یضحک الیهم ربّک فاذا ضحک ربّک الی عبدٍ فی موطن فلا حساب علیه.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

برترین شهیدان کسانی هستند که در صف اول((خط مقدم)) پیکار می کنند و روی بر نمی گردانند تا کشته شود، اینها هستند که جایگاه آنان غرفه های عالی بهشت است، و خداوند بر آنها متبسّم است و اگر خداوند بر بنده ای تبسّم کند((خشنود شود)) هیچ حسابی بر او نیست.

کنز المعال، ج4، ص401، حدیث11120

 

34. شهید دریا

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

شهید البحر مثل شهید البرّ

و انّ الله عزّوجلّ وکّل ملک الموت بقبض الارواح الّا شهید البحر فانّه یتولّی قبض ارواحهم.

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود :

شهید در جنگ دریایی مثل شهید در جنگ و جهاد در خشکی اجر دارد و خداوند ملک الموت را برای قبض روح همه افراد مامور ساخته است، مگر شهیدان جنگ دریایی که آنقدر مقام و فضیلت دارند که خداوند، خودش ارواح آنها را قبضه می کند.

سنن ابن ماجه، ج2، ص928، حدیث 2778

 

35. خانواده شهید

قال علی علیه السلام عن قول رسول الله صلی الله علیه و آله :

 و یقول الله عزّوجلّ انا خلیفته فی اهله و من ارضاهم فقد ارضانی و من اسخطهم فقد اسخطنی.

حضرت امیر علیه السلام در ادامه حدیثی مفصّل که در باب مقام شهید از قول رسول خدا بیان داشته اند می فرماید :

خداوند می فرماید من جانشین شهید در خانواده او هستم، هر کس رضایت آنها را جلب کند رضایت مرا جلب کرده و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

 

36. دیگرشهیدان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من ارید ماله بغیر حقّ فقاتل فهو شهید.

پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

هر کس مالش مورد سوء قصد قرار گیرد و برای دفاع از آن مبارزه کند و کشته شود شهید است.

کنز المعال، ج4، ص429، حدیث11201

 

37. شهیدان دفاع

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من قاتل دون نفسه حتّی یقتل فهو شهید و من قتل دون ماله فهو شهید

و من قاتل دون اهله حتّی یقتل فهو شهید و من قتل فی جنب الله فهو شهید.

پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

هر کس برای دفاع از جان و مال اهل و عیال خود پیکار کند و کشته شود شهید است و کسی که در راه قُرب به خدا کشته شود شهید است.

کنز المعال، ج4، ص420، حدیث11236

 

38. دفاع از مال

عن علیّ بن الحسین علیه السلام :

من اعتدی علیه فی صدقه ماله فقاتل فقتل فهو شهید.

امام زین العابدین علیه السلام فرمود :

هر کس به ظلم اموالش مورد تجاوز قرار گیرد و در برابر آن پیکار کند تا کشته شود شهید است.

وسائل الشیعه، ج11، ص93، حدیث11

 

39. کشته راه خدا

عن ابی عبدالله علیه السلام، قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من قتل دون عیاله فهو شهید.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند

هر کس در راه دفاع از بستگان خود کشته شود شهید است.

وسائل الشیعه، ج11، ص91، حدیث5

 

40. در رکاب امام

عن الرّضا علیه السلام فی کتابه الی المامون :

الجهاد واجب مع امام عادل و من قاتل فقتل دون ماله و رحله و نفسه فهو شهید.

امام رضا علیه السلام در نامه خود به مامون نوشت :

جهاد همراه امام عادل واجب است و هر کس پیکار کند و در راه دفاع از مال و ره توشه و جان خویش کشته شود شهید است.

وسائل الشیعه، ج11، ص35، حدیث10، تحف العقول، ص102

 

 

علی جباری بازدید : 15 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

چشمانی که خدا کورشان کرد

 

توضیحات قسمت اول از زبان یکی از دوستان شهید داود رنجبر:

 داود زنجبر چهارده سال پس از پايان دوراناسارت و در نتيجه شكنجه ها و سوءتغذيه ای كه ازسوى نزدانبانان بعثى درحقش روا شد، به درجه رفيعشهادت نائل گشت .

 سالها پس از شهادت او، برادربزرگش حسن هنگام اثاث كشى منزل پدرى،با مشتىكاغذهاى فرسوده روبروش دكه اگرچه گذشت زمانباعث زرد وكمرنگ شدن نوشته ها شده بود،اما براىحسن همين كافى بود تا دستخط برادرشهيدش را درميان آن كاغذها تشخيص دهد و...

اين گونه بودكه بچه محلى قديمى اين حقير،با من تماس گرفت تا برایخوانا شدن نوشته های رنگ پریده داودبه دیدنش بروم ،البته داود چیزی تحت عنوان دفتر خاطرات و شبيهبه آن نداشت ، اما آنچه ازهمان دست نوشته هاى كمتعداد،اما پرمعنى دستگيرمان شداين بودكه ؛ داود طىشش سال اساترتش ، تحت تاثير شديدفقط چندماجراقرارگرفت وبه همين علت تنها همان چند خاطره رابر روی كاغذ آورد تا امروز، پس از پنج سال كه ازشهادت اومی گذردآنها را تقديم شماكنيم .

 شرح ماجرا به روايت شهيد داود رنجبر:

 چند روز ديگر محرم سال 65 فرا مى رسد و اينيعنى آغاز سومين سال اسارت من. در اين سه ساليك چيز برايم مشخص شده : همان قدر که من از اينبغثی هاى عراقى متنفرم ، آنها نيز از من  بدشان مى آيدالبته اين لامروتها از تمام بر و بچه هاى ايرانى بدشانمی آيد و سياه و مفيد و ترک وکرد و... فرقی ندارد.

 منتهی علت اينكه نسبت به من نفرتشان بيشراست ،دوچيز است ؛ اول اين كه خدا به من قدو قامى به اندازهغرورم داده است ، به گونه اى كه روز اول وقتى جاسمفرمانده اردوگاه (كه فارسی هم بلد بود) روبروبم ايستاد،برای اينكه با من حرف بزند مجبورشد سرش راكاملابالا بگيرد، بعد برای اينكه افسران و درجه دارانش رابخنداند روبه من گفت « راست ميگن كه آدمهار درازعقلشون كمه ؟!»

 ومن قبل ازاينكه خنده بعثی ها تمام شود پاسخ دادم :«نمی دونم ،امااين رو مى دونم كه آدمهاى قدبلند نسبتبه كوتوله ها،به خدانزديك ترند... »

 جاسم كه تا آن روز كسى اين طور سر به سرشنگذاشته بود، طورى از من كينه به دل گرفت كه در اینشش سال دوران اسارتم ، نسبت  به من نفرتش را ابرازمى كرد!

 مسئله دوم نيز حضور من در مراسم محرم و روزعاشورا بود.درهفته اول حضورم بود كه وقتى بعثيون باچوب وشلاق به جان ماافتادند،غرورم اجازه ندادكه ناله فغان كنم و همان طوركه كتك مى خوردم ، زلزده بودم به چشمان جاسم نانجيب !

 اين گونه بو دكه به دستور او عراقى ها از هر فرصتىبراى شكنجه وكتك زدن من استفاده مى كردند، تااينكهمحرم سال 67 فرا رسيد م ... بابچه ها مشغول عزادارىبوديم (قبلااجازه اش را گرفته بوديم )كه يك مرتبه دربازشد وجاسم همراه چند عراقى ديگر داخل شدند وپس از کتك زدن بچه ها نقاشی راكه يكى از بچه هایاردوگاه از صحنه «گودال قتلگاه » کشیده و به ديوارنسب كرده بوديم ، برداشت ، ابتدا خواست آن را پارهكند،اماانگار فكرى شيطانى به مغزش راه يافت ،چراكهلبخندی زد و گفت : «هر کس این تصویر رامى خواهد،بيايد واز وسط حياط -روبروى اتاق فرماندهى - آنرا بردارد،اما اين را هم مى دانيدکه طبق قانون اگركسىپس از تاريكى درمحوطه باشد،معنيش اينه که مى خوادفرار كنه وبهش تيراندازی خواهد شد...»

جاسم اين راگفت وزهرخندش را ميان همه آن جمعيت تحويل منداد كه این يعنى تحريك كردن من . وسپس همان طوركه به سوی در خروجى مى رفت صدايش را انداخت تهگلويش و گفت : « حالا معلوم مى شه ايرانيها چقدرامامحسين (ع) را دوست دارند...» و خنده چندش آورشآسايشگاه را لرزاند.

 چنددقيقه اى منتظرمانديم وازپنجره ديديم که جاسمنانجيب آن تصوير مقدس را انداخت وسط اردوگاهدرست روبروى پنجره اتاقش و سپس خودش همدر حالى كه ليوان نوشيدنى زهرماری اش را در دستداشت و اسلحه اش را در دست راست . منتظرماند. خدا مى داند كه آن لحظات برايم چقدر سختگذشت ، احساس مى كردم اگر امشب بازی رابه جاسمببازم ، شرافت و دينم را باخته ام .

اما هيمن كه از جابرخاستم ، بچه ها اطرافم را گرفتند وهمگى يك جملهرا تكراركردند: « داود اون بعثي عوضى به محض اينكهببيندت مى كشتت ... » ومن با آسودگى كامل گفتم : اگرسيدالشهدااراده كنه .کور می شه اين راگفتم وهمین كهخواستم از آسايشگاه خارج شوم . ياد دعايى افتادم كهمادربزرگ مرحومم هميشه هنگامى كه اعضاى خانوادهدچار مشكلى مى شدند آن را مى خواند. او مى گفت :

 « كاف _ لام _ ميم _ عين _ ی _ و بالعكس ! خداياببند چشم وگوش جن وانسان و همه موجودات را بهروی من تا ديده نشوم . »

با به ياد آوردن آن دعا شوقىكودكانه وجودم را پركرد و زیر لب زمزمه كردم :« يا امامحسين (ع) » تو را به آبرویی که نزد خدا داری قسمتمي دم منو ياری كن ونگذار شيعه هاى على (ع) را اينبعثى نانجيب تحقیر كنه ...

 شايد باورتان نشود اما من با چنان اعتماد به نفسىپا به حياط اردوگاه گذاشتم و راه افتادم كه يقيدن داشتمخدای حسين (ع) مرا ياری خواهد كرد و ياری كرد.

چشمان بيرون زده جاسم را مى ديدم كه دارد روبروىپنجره اش را نگاه مي كند، اما نه مرا ديد و نه تصويرگودال قتلگاه را! واز آن جالب تر لحظه اى بودكه بچه هانوحه خوانى را شروع كردند و جاسم با آن تصوركهمى تواند به خاطر قانون شكنى ما را تنبيه كند واردآسايشگاه شد و... وقتى آن تصوير را ديد ابتدا فكركرد يك نقاشى ديگر است ، اما چون جاى سوزاندنسيگارش دركنار كاغذ را ديد، به سرعت خود را بهحياط رساند و موقعى که نقاشى را آنجا نديد بهت زده وحيران برگشت و بدون اينكه خشونتى اعمال كند ازمن پرسيد:

« به شرافتم قسم کاری باهات ندارم ، فقطبگو چطورى اين را برداشتى؟» خنديدم وگفتم :« جلوچشمت آمدم و برداشتم و برگشتم ، اما خدا چشمانتو را كور كرده بود. » جاسم كه مى دانست من دروغنمى گويم ، هيچی نگفت و برگشت به اتاقش و ما تا نيمهشب عزاداری كرديم !

 

منابع : مجله روزهای زندگی ،شماره 309 ، قسمت سایه دوست

 

علی جباری بازدید : 10 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

شهید آوینی

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.

 

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاند وظایف و تعهدات اداری.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

 

او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم‌خوانی نداشت، از ادامه‌ی تدریس صرف‌نظر کرد. مجموعه‌ی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیش‌تر در مقاله‌ای بلند  به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامه‌ی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینه‌ی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامه‌ی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعه‌ی این مقالات در کتاب "آینه‌ی جادو" که جلد اول از مجموعه‌ی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمع‌آوری و به چاپ سپرده شد.

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل می‌شود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه‌ی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بی‌اعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره  ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامه‌ی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب‌زدگی و روشن‌فکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.

 

علی جباری بازدید : 11 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

نبرد تن به تن

کریم داودی

يازدهم آ بانماه سال 1361بود كه رزمندگان بسيجى چند لشگر از جمله لشكر 17على بنابيطالب(ع) براى اجراى مرحله دوم عمليات محرم گوش به فرمان فرماندهان بودند ، ذكر خدا برلبان همه جارى بود، قرار بود عمليات در قسمت جنوب دهلران و غرب عين خوش و چند محورديگر به اجرا درآيد . 

نيروهاى دشمن بخاطر ترس و وحشت از اجراى عمليات شب قبل ( مرحله اول عمليات محرم ) درحالت آ ماده باش كامل به سر ميبردند ، قرار بود نيروها بعد از باز شدن معبر[معبر به راهی در میدان نی گویند که فاقد هر نوع مین باشد] توسط تخريبچيان [ تخریبچی به خنثی ساز مین و مین گذار می گویند] وعلامت گذارى معبرها با قرصهاى فسفری و نوارهاى فسفرى ، به جلو هدايت شوند .

فرمان حركت نيروها به سمت دشمن با رمز مقدس یا زينب (س) صادر شد ،آ ماده حركت بهمنطقه عملياتى شديم ، بارش باران شب قبل سطح زمين را گل و لاى كرده بود ، بهمين جهتحركت را براى نيروها دشوار مي ساخت ، آتش دشمن به قدرى شدید بود كه اگر نيروها در طولسير ، حالت سينه خيز هم بخود ميگرفتند باز خمپاره هاى زمانى دشمن در بالاى سر همه منفجرمی شد و كسى را امان نميداد ، ولى عشق و علاقه رزمندگان به حضرت اباعبد الله الحسين (ع) بيش ازاين حرف ها بود و هيچ عاملى مانع حركت نيروهاى اسلام نگرديد .

اين حقير به اتفاق چند تن از تخريبچيان و نيروهاى اطلاعات و عمليات 17على بنابیطالب (ع) براى عبور نيروها از ميدان مين ، وظيفه باز كردن معبرها را داشتيم يك يا دو نفر ازنیروهاى تخريبحى ، جلوتر از ستونهاى عملياتى حركت ميردند ، ساعتى گذشت ، چند معبرجهت عبور نيروها باز شد ، عده اى از نيروها به اتفاق فرماند هان خود ميدان مين را پشت سرگذاشتند و عده اى هم منتظر باز شدن معبرهاى بعدى بودند ، ما هم نيروها را يك به یک  از معبربه جلو هدايت می کرديم ، اين كار ساعتى بطول انجاميد تا اينکه  همه برادران از ميدان مين عبورنمودند .

در اين لحظات ، عمليات از چند محور ديگر آغاز و دشمن از حضور نيروها آگاه شده بود،  بهمين جهت آ تش دشمن ثانيه به ثانيه شديدتر مى شد ، وصف اوضاع و احوال آن موقعيت بازبان و يا قلم دشوار است ؛ بايد در لحظات صحنه بود تا حقيقت را فهميد .

در حين عمليات در قسمتى ازمنطقه با نيروهاى خودمان فاصله زيادى پيدا كردم ؛ تنها بودم كهیكدستگاه خودروى سيمرغ نيروهاى دشمن را در داخل دره کوچکی  ديدم درحاليه چراغهاىسوئیچ و پشت آمپرهايش روشن بود ، بنظرمي رسيد نفرات داخل خودرو به تازگى خودرو راترك نموده بودند ، آهسته بسمت خودرو حركت کردم كه دو نفر ناشناس ظاهر شدند ، رمزگردانها و واحدها علی اصغر(ع) و پاسخش از طرف نيروى مقابل علی اکبر(ع)  بود ، آن دو نفر بهمن نزدمن شدند ، به آنها رمز على اصغر را گفتم ولى از پاسخ خبرى نشد ، با خود گفتم شايدپاسخ رمز يادشان رفته و چون از مسير سمت خودمان به من نزدیک شده بودند اصلا فکر  نمی كردم كه نيروى دشمن باشند ، ناگهان يكى از آنها كه هيكل قوى و درشتى داشت مراغافلگير كرده و يك دستش را محکم به دهانم گذاشت و با دست ديگر نيز سينه ام را چسبيد ،دیگرى هم كمى از ما فاصله داشت ، من كه اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفته بود خودم رادر یک قدمى مرگ مى ديدم .

 در آن لحظه نمى دانستم چه تصميمى بگيرم ، ولى در دل از خداكمك ميخواستم ، فقط توانستم لوله اسلحه اى را كه بوسيله بندى بر گردنم آويزان بود بطرفشكم فرد مورد نظر بچرخانم ، ناگهان ديدم چند تير رسام[گلوله های رسام دارای موادفسفری هستند و بعد از شلیک از خود نور تولید می کنند] بصورت رگبار از پشت فردى كهمرا گرفته بود خارج شد و لحظه اى بعد بدنش شل شده و نقش بر زمين گرديد ، بعد از اينتیراندازى فرد دوم ادخيل يا خمينى سر ميداد و ..

تا آن لحظه نمى دانستم گلوله ها از لوله اصلحه من خارج شده است ، بعد از اينكه فرد مقابل بهزمين افتاد تازه فهميد م كه ناخودآگاه ماشه اسلحه را چكانده ام ، با شلیک گلوله هاى رسام ،چند تن از رزمند گان سر رسيده وبا فرياد من متوجه موضوع شدند و فرد ديگرى را كه ازنيروهاى دشمن بود با رگبارى به هلاكت رساندند .

 

منابع :کتاب یاد یاران ،مولف پرویز بهرامی

 

علی جباری بازدید : 11 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

منبع :افلاکیان(خاطرات شهدای دانش آموز کردستان)
شب بیستم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و شصت و چهار فرمان آغاز عملیات والفجر 8 از قرارگاه خاتم الانبیاء به خطوط مقدم ابلاغ شد ، تیپ همیشه پیروز الغدیر با 5 گروهان رزمی و 2 گروهان غواصی به دشمن بعثی هجوم برد . شهید یوسفیان در یکی از گروهانهای غواصی بود ، ساعت 9 شب گروهانهای غواص ، خودشان را به امواج توفنده ی اروند سپردند تا خود را به پشت سنگرهای دشمن برسانند . منوچهر از پشت ، دشمن را تار و مار کرد و حلقه اتصال این گروهان را با گروهان دیگر برقرار نمود ولی گلوله ای به شانه چپ او اصابت کرد . زخمش به شدت خونریزی داشت . در این حال متوجه شدیم یکی از تیربارهای دشمن با حجم زیادی از آتش راه پیشروی بچه ها را سد کرده است و تعداد زیادی به شهادت رسیده اند ، شهید یوسفیان مهیا شد تا تیربار دشمن را خاموش کند . همرزمان از او خواستند برای مداوا به عقب برگردد و تحت درمان قرار گیرد اما ایشان نپذیرفتند و گفتند : من برای چنین روزی این همه آموزش دیده ام ، حالا وقت استفاده از آن است . در حالی که زخمش سخت خونریزی داشت به طرف تیربار دشمن راه افتاد ، مدت زمان طول نکشید که تیربار دشمن خاموش شد و رزمندگان از آتش آن خلاص شدند . 

علی جباری بازدید : 9 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

 

حدیث اتفاقی:



امام صادق (ع):
مدت زندگی مردم بیشتر با احسان و نیکو کاریشان تعیین می شود تا با عمر مقدّر و بیش از آنکه به سبب فرا رسیدن اجل خود بمیرند بر اثر گناهان خویش می میرند.

علی جباری بازدید : 11 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

 

نقش دانش‌آموزان و نوجوانان بسیجی در سنگرهای دفاع مقدس با مشارکت گسترده و آفرینش حماسه‌های جاودان در صحنه‌های نبرد حق علیه باطل درخشش ممتازی داشت ، تا آنجا که امام راحل (ره) و مربی و مرشد شهدا از نوجوان بسیجی 13 ساله شهید محمد حسین فهمیده که یکی از اسوه‌ها و قهرمانان تحرک آفرین جبهه‌های رزم بوده به عنوان رهبر یاد فرموده و در حقیقت نسل انقلاب و نسلهای آینده را به ارزش والای شهادت و انس با فرهنگ و تفکر بسیجی و نیل به سعادت حقیقی رهنمون می‌سازد.
 
آری 13  آبان روز دانش آموز است، روزی که با شهادت نوجوان بسیجی حسین فهمیده این نام را به خود گرفت.

 

 

محمدحسين فهميده، فرزند محمدتقي در يكي از روزهاي ارديبهشت‌ماه سال 1346 در محله پامنار قم به دنيا آمد. در سال 1352 در «دبستان روحاني» قم مشغول به تحصيل شد. در سال‌هاي 1356 و 1357 اعلاميه‌هاي رهبر كبير انقلاب اسلامي را پخش مي‌كرد.


 

 

«فرشته فهميده» خواهر شهيد محمد حسين فهيمده مي‌گويد: برادرم ارديبهشت ماه سال 1346 و همزمان با ماه محرم به دنيا آمد و پدرم به دليل ارادتي كه به امام حسين (ع) داشت تصميم گرفت نام پسرش را حسين انتخاب كند تا ادامه دهنده راه شهداي كربلا باشد. محمدحسين مقطع ابتدايي را در قم گذراند و بعد به كرج آمديم. در سال 1357 در زمان درگيري‌هاي انقلاب او كه 11 سال بيشتر نداشت به پخش اعلاميه‌ها و نوارهاي حضرت امام (ره) مي‌پرداخت.

سال 1359 زماني كه شيپور جنگ نواخته شد. روز اول مهرماه ما به مدرسه رفتيم اما محمدحسين به بهانه بازي كردن از منزل خارج شد ولي دوباره برگشت و بار ديگر با ما خداحافظي كرد و به مادرم گفت: مادر امروز با من قشنگ خداحافظي كن.مادرم كه فكر مي‌كرد او مي‌رود بازي و زود برمي‌گردد با لبخندي حسين را در آغوش گرفت و با هم خداحافظي كردند. حسين نيز راضي از منزل خارج شد.

سه روز از رفتنش گذشته بود كه يكي از دوستانش وسايلش را برايمان آورد و گفت: محمدحسين به جبهه رفته است. پيش از اين موضوع نيز اتفاق افتاده بود كه او چند روز از خانه دور باشد. زمان درگيري كردستان او يك هفته به خانه نيامده بود و روزي نيروهاي كميته كردستان او را به منزل آوردند و خواستند از مادرم تعهد بگيرند كه ديگر اجازه ندهد محمدحسين با اين سن كم به كردستان برود ولي او در جوابشان گفت: مادرم سواد ندارد برگه تعهد امضا كند من خودم برگه را امضا مي‌كنم با اين شرط كه هر كجا كه امام دستور بدهند من مي‌روم. سال 1359 نيز امام فرمودند: همه‌ آحاد ملت ايران بسيج شوند. پس ديگر توقعي نبود كه محمدحسين در خانه بماند او رفت تا به نداي امامش لبيك گويد.

روز 13 آبان ماه من با خانواده‌ام سر سفره نشسته بوديم كه ناگهان راديو اعلام كرد يك نوجوان 13 ساله‌اي زير تانك رفته و شهيد شده است. مادرم لقمه از دستش افتاد و گفت: اين محمدحسين من است.در آن لحظه پدرم گفت: نه محمدحسين چنين كاري را انجام نمي‌دهد حتما از بچه‌هاي خرمشهر بوده است.يك هفته از اين حادثه گذشت كه آقاي مصطفوي– ايشان نيز شهيد شده‌اند – به در منزل ما آمدند و خبر شهادت محمدحسين را به پدرم دادند.

روزي مادرم در آشپزخانه بود كه محمدحسين وارد شد. مادرم از او پرسيد: كجا بودي؟ جواب داد كنار قبرم. مادرم تعجب كرد. حسين ادامه داد: محل دفن من قطعه 24 بهشت‌ زهرا (س) كنار مزار آيت‌الله طالقاني است و بعد از شهادت محمدحسين، زماني كه سنگ قبرش را گذاشتيم ديديم كه پيش‌گويي او به واقعيت پيوسته است. محمدحسين ساده و بي‌آلايش زندگي مي‌كرد و هميشه مي‌خواست مانند رزمندگان در جبهه‌ها سختي‌ها را تحمل كند و فقط به قرب خداوند و رضايت او فكر مي‌كرد.

مادرم هميشه بي‌قرار بود و براي محمدحسين گريه مي‌كرد. روزي مادرم خيلي خوشحال به نظر مي‌رسيد از او علت خوشحاليش را پرسيدم،گفت: ديشب محمدحسين را در خواب ديدم كه به من گفت:مادر چرا ناراحتي،دور من مي‌چرخيد و مي‌گفت:من سالم هستم، در كنار مولايم ابا‌عبدالله (ع) هستم و براي شما دعا مي‌كنم. از آن روز به بعد ديگر مادرم براي محمدحسين گريه نمي‌كند بلكه با شنيدن نام محمد حسين لبخند مي‌زند و به او افتخار مي‌كند.

سخن هم رزمان:

عمليات كه شروع شد در كوچه هشت‌متري در خرمشهر «محمدرضا شمس» دوست حسين زخمي شد و حسين او را به عقب كشاند. شمس به رزمندگان گفت: حسين ريزه را بگيريد. آنها برگشتند و ديدند حسين به طرف تانك‌ با نارنجك‌هايي كه به كمر بسته است، مي‌دود. زانوهايش زخمي شده بود با زانو به زمين خورد و بعد از شش دقيقه ناگهان تانك دشمن منفجر شد و شروع به سوختن كرد . نيروهاي دشمن كه گمان كردند نيروهاي كمكي آمده است عقب‌نشيني كردند و در اين ميان دوستان حسين به كنار تانك رفتند تا جنازه‌اش را پيدا كنند. شهيد بختياري كه آن زمان فرمانده گردانشان بود،كنار چرخ‌هاي تانك زانو زد و شروع كرد به گريه كردن.پيكر سوخته حسين را جمع‌آوري كردند و بازگرداندند.

 

نحوه شهادت:

روز هشتم آبان 1359، محمدحسين فهميده به اتفاق دوست شهيدش محمدرضا شمس ـ كه در يك سنگر بودند ـ در هجوم عراقي‌ها، محاصره مي‌شوند. محمدرضا شمس، زخمي مي‌شود و حسين با سختي و زحمت زياد او را به پشت خط مي‌رساند وقتي به سنگر بر مي‌گردد، مي‌بيند كه پنج تانك عراقي به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها هستند. محمدحسين در حالي كه تعدادي نارنجك به كمر خود بسته بود به طرف تانك‌ها حركت مي‌كند. تيري به پاي او مي‌خورد اما در همان حال موفق مي‌شود خود را به تانك پيش رو برساند. خود را به زير تانك مي‌اندازد و تانك منفجر مي‌شود. دشمن در اين حال تصور مي‌كند كه حمله‌اي صورت گرفته و با سرعت تانك‌ها را رها كرده و فرار مي‌كند؛ در نتيجه، حلقه محاصره شكسته می شود.

فهمیده در بیان امام خمینی«ره» و رهبری

رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند:

 زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .

مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند:

 بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند .

امام خمینی «ره » در جمله معروف خود اهمیت این موضوع را به همگان ثابت کردند:

رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌اي است كه با قلب كوچك خود ، كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم و خود نيز شربت شهادت نوشيد.

علی جباری بازدید : 11 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

آشناترین چهره، گمنام ترین فرد

جانباز 70 درصد شیمیایی اهواز و رزمنده چهره آشنای دوران هشت سال دفاع مقدس

 

او نفس می کشد. دستگاه با هر نفس مرطوب او صدایی دارد که دل را فرو می ریزد. تاپ تاپی غریب که صدای دلهره دارد، و پرده های گل دار بر روی پنجره، اتاق ساده و کوچک او را شبیه اتاق سرد بیمارستانی می کند. با صدای دستگاه هایی که تلاش می کنند بیماری را زنده نگه دارند. این دردی که سالهاست با آن آشناست. «سعید ثعلبی» همان رزمنده شجاعی است که این روزها به دلیل ضایعه شیمیایی و خس خس گلویش، به ناچار از کپسول اکسیژن استفاده می کند. او صاحب همان عکس معروف دفاع مقدس است. رزمنده ای که ایستاده و تفنگ به دست گرفته و پیشانی بند «یا مهدی ادرکنی(عج)» بر پیشانی اش بسته است. آنچه در زیر می خوانید، گزیده ای از گفتگو با این جانباز 70 درصد شیمیایی اهواز است.

جانباز سعید ثعلبی

چه سالی به جبهه اعزام شدید؟

سال 59 در بستان زندگی می کردیم که بعد از شروع جنگ، عراق آنجا را محاصره کرد. به حمیدیه رفتیم. تصمیم گرفتم به جبهه بروم اما به دلیل سن کمم، در بسیج ثبت نامم نکردند. آنقدر سماجت کردم که در بسیج حمیدیه قبولم کردند. در کرخه نور، مسئول ادوات بودم و با اینکه 16 سال داشتم، بعد از مدتی مسئول گردان 40 نفره شدم.

 

جانباز سعید ثعلبی

آزاد سازی کرخه نور چه سالی انجام شد؟

کرخه نور در شمال جفیر قرار دارد. سال 61 نزدیک های عملیات بیت المقدس بود که برای شروع، باید آنجا را پاک سازی می کردیم.

عراقی ها، کرخه نور را مین گذاری کرده بودند. بچه ها همه داوطلب بودند که از معبر مین رد بشوند و راه را باز کنند. آخرش قرعه کشی کردیم. دو بار قرعه زدیم و هر بار اسم بچه های خوزستانی درآمد. صدای اعتراض شمالی ها بالا رفت. می گفتند: ما مهمانیم، شما در خانه خودتان هستید، بگذارید ما برویم. ما چاره ای نداشتیم، گذاشتیم دوباره قرعه بیندازند، گفتیم مهمانند، باید احترام بگذاریم. بالاخره آنها رفتند. ساعت یک بعد از ظهر بود که آزادسازی کرخه نور را شروع کردیم.

چند نفر از آنها که از مین رد شدند، به شهادت رسیدند؟

آن روز 50 نفر از بچه ها از روی مین ها رد شدند. مین ها ضدنفر بودند و می کشتند؛ برگشتی در کار نبود. مسیر 40 متری را بچه ها یکی یکی رفتند و باز کردند.

من حساب می کنم که در هر متر، حداقل یکی شان به شهادت رسید. اولی در قدم اول، دومی بعد از او، سومی... و هر کدام که پیش می رفت، پا جای پای کسی می گذاشت که لحظه ای پیش از او، جلوی چشمش در غبار انفجار مین ضدنفر گم شده بود.

فکرش را بکن! صف کشیده بودند و پشت سر هم می رفتند. یکی یکی. یکی می رفت و وقتی صدای انفجار بلند می شد  او که رفته بود در غباری که از زمین به آسمان می رفت گم می شد، بعدی پشت سر او می دوید که به نوبتش برسد که در غبار انفجار بپیچد و به آسمان برود.

یعنی هیچ راه دیگری برای عبور وجود نداشت؟

نه، چاره نبود، بچه ها می رفتند و راه را باز می کردند. معبر مین از خاکریز مقدم خودمان بود به خاکریز دشمن. بچه ها همه خوشحال بودند. عزم داشتند. الله اکبر و یاحسین (ع) می گفتند و می رفتند و از روی مین رد می شدند و راه را باز می کردند.

 

جانباز سعید ثعلبی

از عکستان بگویید. خاطرتان است که مربوط به چه عملیاتی است؟

سال 61 در عملیات والفجر یک در هور العظیم بودیم که عکاسی آمد و عکسم را گرفت و رفت. آن موقع مسئول دسته بودم. دیگر او را ندیدم، ولی عکس را داشتم. از کنگره ها و جشنواره های زیادی سراغ این عکس را می گرفتند و دنبالش می گشتند، من هم به آنها می دادم.بعضی ها به اشتباه تصور می کنند که این صاحب این عکس در جبهه به شهادت رسیده است اما این گونه نیست. من زنده ام و حالا با مشکلات شیمیایی ام دست و پنجه نرم می کنم.

از مجروحیت شیمیایی تان گفتید. در چه عملیاتی شیمیایی شدید؟

 

قبل از مجروحیت شیمیایی ام، در عملیات بیت المقدس برای آزادی خرمشهر، یک بار از ناحیه دست چپ زخمی شدم  و یک بار دیگر دچار موج انفجار شده بودم، با این همه دوباره به جبهه برگشتم. سال 62 در عملیات خیبر شیمیایی شدم.

آن روز چند نفر زخمی شدند. من با قایق، زخمی ها را از شط از جاده بصره به سمت ساحل خودمان می بردم که شط را بمباران شیمیایی کردند. ما هم خبر نداشتیم که اصلا شیمیایی چی هست. ساعت 10 و نیم صبح بود. روی آب بودیم و آن جا هوای شیمیایی را تنفس کردیم. بمب شیمیایی را توی آب انداختند. نیزارها همه سوختند. دودش سفید و غلیظ بود و در هوا می چرخید.

از وضعیت جسمانی خود و همرزمانتان هم بگویید؟

وقتی به ساحل رسیدیم، یکی از بچه ها آتش گرفته و روی زمین افتاده بود. رفتم و با پتو خاموشش کردم. خودم هم بدنم می سوخت. ما را به بیمارستان بردند. بین مجروح هایی که با قایق به ساحل رساندم، اسرای عراقی هم بودند. آن موقع استادیوم ورزشی اهواز تبدیل به نقاهت گاه مجروحین شیمیایی شده بود. ما را به آنجا بردند و شست و شو دادند و بعد هم به بیمارستان نجمیه تهران منتقلمان کردند. دوران بستری ام سه ماه طول کشید. بدنم تاول زده بود، احساس خفگی داشتم، خون استفراغ می کردم. هنوز هم همینطور.

بعد از این بهبودیتان، دوباره به جبهه برگشتید؟

بله، سال 65 در شلمچه دچار مجروحیت شیمیایی عامل گاز اعصاب شدم. عراقی ها بعد از این که فاو  را گرفتند، می خواستند شلمچه را هم بگیرند که ما آنجا بودیم. برای همین هواپیماها آمدند و ده تا ده تا بمب های گاز اعصاب ریختند. ما توی سنگرمان بودیم، رفتیم ماسک زدیم ولی دیگر فایده نداشت. سه نفر بودیم. تشنج کردیم. یکی از بچه ها، بچه تبریز بود، 12 ـ 13 ساله. سرش را محکم می زد به دیوار. خون از سر و صورتش سرازیر شده بود ولی هیچ چیز را احساس نمی کرد. فقط سرش را محکم می زد توی دیوار.

از شلمچه ما را آوردند اهواز و از آن جا بردند تهران. بیمارستان نجمیه، بیمارستان بقیه الله، بیمارستان مصطفی خمینی و بیمارستان جماران. برای مجروحیتم با گاز اعصاب نزدیک شش ماه بستری بودم.

چه چیزی باعث شد که بعد از مجروحیت  شیمیایی تان دوباره به جبهه برگردید؟

در جبهه، وقتی رزمنده ها سر پست نگهبانی می رفتند، نفر بعدی را که نوبتش می شد، بیدار نمی کردند و خودشان جای بعدی هم بیدار می ماندند و نگهبانی می دادند. بچه ها با هم مثل برادر بودند. پوتین های همدیگر را واکس می زدند، لباس های همدیگر را می شستند، کسی نمی گفت این لباس کی است و آن لباس کی است. همه را با هم می شستند.

حال و هوای آن موقع خیلی خوب بود، پر از افتخار و عشق بود. شب عملیات همه حاضر بودند. همه می خواستند بروند جلو. همه عشق خط مقدم را داشتند. خط مقدم خیلی سخت بود. بچه ها توی جنگ دیده اند، خط مقدم شوخی نیست.همه این ها، مرا به جذب جبهه می کرد.

جانباز سعید ثعلبی

چه سالی ازدواج کردید؟

سال 62 ازدواج کردم. یک هفته بعدش یک شب آمدند درِ خانه دنبالم و گفتند بیا برویم عملیات، من هم رفتم! عملیات خیبر بود، همان جا شیمیایی شدم. خانمم هم چیزی نمی گفت. می گفت: آزادی، برو.

 

در حال حاضر برای درمانتان چه می کنید؟

حالا هم خیلی سخت است. باید دارو بخورم تا اعصابم آرام بگیرد. عصبانی می شوم، خوابم نمی برد، شب ها بیدار هستم. گاز اعصاب مغز را داغان می کند، انگار یک چیزی توی سر آدم را می خورد. حالا شب و روز قرص می خورم، داروهایم هم همه خارجی هستند. هر شب باید از کپسول اکسیژن استفاده کنم و ...

حالا پشیمان نیستید که چرا به جبهه رفتید؟

خودمان راهمان را انتخاب کردیم. خودمان خواستیم و رفتیم و مجروح شدیم. من هم حالا با همین دردها تا آخر عمر ادامه می دهم. باید مردم بدانند، باید بچه ها بدانند. هرچه باشد باید بگویند که جانبازها ذخیره هشت سال دفاع مقدس هستند. باید بگویند که آنها که رفتند، خودشان را برای دین و ناموس و کشورشان فدا کردند.

فکر می کنید، نسل های امروزی چه تفاوتی با نسل های دوران دفاع مقدس کردند؟

حالا بچه ها مثل بچه های زمان جنگ نیستند. این بچه ها پرورش و هدایت می خواهند، باید کسی باشد که راه آنها که به جبهه ها رفتند را ادامه بدهد. این بچه ها باید از یک جایی شروع کنند، باید به کشورشان وفادار باشند. ایثار و فداکاری باید زنده بماند.

در پایان اگر حرفی دارید، بگویید؟

ما در زمان جنگ در حال دفاع بودیم. ما فقط از خاک خودمان دفاع می کردیم. فقط به فکر کشور خودمان بودیم، می خواستیم مرز خودمان را نگه داریم. خدا را شاهد می گیرم که باید مرزهایمان را با قدرت نگه داریم. همین حالا هم برای دفاع از وطنم، خودم حاضرم از روی مین رد بشوم و فدایی بشوم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 384